به نام خداوند مردان جنگ
سلام
تقدیم به شهدای بی ادعای بسیجی :
او
من شعر خوبی گفتم امّا او ، از شعر من یک شعر بهتر گفت
من چند مصرع آب و آئینه ، او چند بیت از تیغ و خنجر گفت
من با تمام بی غمی هر صبح ؛ یک کاسه شیر داغ نوشیدم
او شیر شد با غرشّی چون رعد ؛ بر قله ها الله اکبر گفت
من بسترم را نرمتر کردم ؛ او بسترش را بی خودش خواباند
من از کویر تشنه گفتم او - از عاشقی ... از نیزه ... از سر گفت
من فکر می کردم کسی دیگر اینجا برای من برادر نیست
بر عکس من او باورش این بود : باید به همدیگر برادر گفت
از چشمهای من قفس روئید لبخند من بوی اسارت داشت
او عاشق پرواز بود از بس ، حتی به کرکسها کبوتر گفت !!
هرچند خود صد زخم بر تن داشت ؛ هرچند خود مجروح و خونین بود
شد چاره جوی دردهای من ؛ از زخمهای خویش کمتر گفت
من فرم سبز شعرهایم را وقف قدوم فصلها کردم
او فرم زرد و ساده ای پوشید از غربت یک وصلِ پرپر گفت
وقتی دوباره از سفر برگشت یک آسمانآلاله در او بود
چون آخرین شعر بلندش را با پیکری در خون شناور گفت
.: Weblog Themes By Pichak :.